خدا عادل نیست-عدل خدا کجا رفته که به بعضی ها کمک می کند به بعضی نه-ایا خدا با این همه تبیضی که می کند باز هم عادل است- خدا واقعا عادل است-onh uhng hsj-وقتی خداوند کسی را از گمراهی نجات می دهد-ایا تبیض انجام می دهد که بعضی خوبی می کند به بعضی نه-


در این سؤال نگران لطف خدا هستند یا قانون علیت – یا می‌خواهند القا کنند که [العیاذ بالله] خدا عادل نیست؟!

از این رو، پیش از پاسخ، به این نکته‌ی مهم در مورد شبهات مشابه در مورد خداوند سبحان و عدل او [که به صورت مستمر در فضای مجازی منتشر می‌گردد دقت شود که برخی که فقط کافر هستند، یعنی وجود خداوند متعال را رد و تکذیب می‌کنند! اما برخی که ضمن کفر (پوشاندن حق)، دشمنی و لجاج نیز دارند، اصرار دارند که القا کنند: «خدا هست، اما [العیاذ بالله] عادل نیست!»؛ این گروه، خواهان کفر مردم نیستند؛ این حد از انحراف، برای‌شان کارساز نمی‌باشد و اقناع‌شان نمی‌نماید و به اهداف‌شان نمی‌رساند، بلکه دشمنی و لجاجت مردمان با خداوند سبحان را می‌خواهند [که خواست ابلیس لعین و تجلی این بغض او در پیروانش می‌باشد.

چرا پاسخ چنین آغاز شد؟!

به ساختار اینگونه سؤالات و شبهات دقت کنید، هیچ گاه بحث از نفی یا انکار خدا نیست، بلکه همیشه بحث از "فعل خدا" و زیر سؤال بردن "عدل خدا" می‌باشد! لذا تردیدی نیست که اگر کسی خدا را قبول نداشته باشد، هیچ گاه فعل را به او نسبت نمی‌دهد – و کسی که خدا را قبول دارد، می‌داند که او هستی و کمال محض است، پس هیچ نقص و عیبی به او راه ندارد و منزه (سبحان) می‌باشد؛ پس چنین نیست که نقصی در علم، حکمت، مشیت، اراده و عدل او باشد و آن را نیز بندگان ضعیفش تشخیص دهند! بنابر این، هدف و مقصودی جز القای دشمنی باقی نمی‌ماند.

علت و معلول:

هیچ کار خدا (فعل خدا)، چه در نظام خلقت و چه در نظام هدایت [تکوینی و تشریعی]، خارج از "علم و حکمت" او نمی‌باشد و نظام "علیت" را نیز خود بر جهان حاکم نموده است و خودش "علت العلل" و "علت غایی" و "علت تامه" می‌باشد. بنابر این سلسله علل بر همه چیز حاکم است، تا برسد به خودش.

 

اِشکال بشر کجاست:

مشکل بشر، صرفاً ناآگاهی و عدم اطلاع نمی‌باشد، بلکه مشکل بزرگتر او [که مانع از کسب علم نیز می‌گردد]، همان "تکبر" اوست. چنان که مشکل ابلیس لعین، با آن همه شناخت و آن جایگاه رفیعش، همین "تکبر" بود.

از این رو، بشر خودش را محور هستی قرار می‌دهد و گمان می‌کند که علیم به تمامی علوم و امور می‌باشد، پس هر چه را نشناخت یا ندید، لابد وجود ندارد! لذا اگر سلسله علل امری از امور یا فعلی از افعال الهی را نشناخت، گمان می‌کند که لابد هیچ علتی نداشته است و از روی همان ریشه‌ی بغض، نتیجه می‌گیرد که: «پس تبعیض قایل شده است!»

ملاحظه: البته "تبعیض" به معنای درستش، مبنی بر این که تمامی مخلوقات نسبت به بعضی دیگر متفاوت هستند - برخی از انسان‌ها، نسبت به بعضی دیگر فرق دارند – بعضی در برخی از ویژگی‌ها یا امور برترند و ...، که جای شک و شبهه‌ای ندارد و ایجاب نظام آفرینش همین است که همه عین هم نباشند – مگر می‌شود که معلم و متعلم عین هم باشند؟! اما "تبعیض" به معنای مصطلح آن مبنی بر "بی‌عدالتی" نکوهیده است و البته که به خداوند سبحان راه ندارد.

سلسله علل:

ما از سلسله علل در وقوع یک امر چه می‌دانیم که بتوانیم حکم کنیم فلان واقعه علتی نداشته است؟! اگر کسی بخواهد دلیلی اقامه کند که فلان قضیه "علت" نداشته است، همان "دلیل" او خودش علت می‌باشد، برای معلولش (اثبات یا ...).

به این چند مثال ساده توجه فرمایید:

یک: خداوند متعال، تمامی بندگان خودش را هدایت می‌کند؛ نشانه‌های راه نجات و راه هلاکت را مقابل دید و فهم آنها قرار می‌دهد (قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیّ – همانا راه رشد از گمراهی تبیین [روشن] شده است)؛ اما یکی توجه می‌کند و همین توجه، "علتی" برای هدایتش می‌شود و دیگری توجه نمی‌کند، عمر را در غفلت می‌گذراند و همین غفلت، "علتی" برای گمراه‌تر شدنش می‌گردد.

دو: خداوند متعال، نعمات درونی و برونی بسیاری را در اختیار بندگانش قرار می‌دهد، برخی درست استفاده می‌کنند و شاکر هستند، و این می‌شود "علت" برای رشد آنها؛ برخی دیگر درست استفاده نمی‌کنند، نعیم را نمی‌شناسند و نعمت را ضایع می‌کنند (ناشکری)، و همین علتی می‌شود برای از دست دادن فرصت‌ها و امکانات.

سه: دو نفر را در نظر بگیرید که هر دو خدا، معاد یا اسلام را منکر هستند. اما یکی علم و آگاهی ندارد، ولی دیگری ضمن جهل، دچار بغض، کینه، لجاجت، دشمنی، کبر ... و بالاخره دنیاپرستی نیز می‌باشد؛ بدیهی است که اگر حجتی، برهانی و اطلاع رسانی صحیحی صورت پذیرد، "صداقت" در نفر اول، علت هدایتش می‌شود و رذایل اخلاقی در نفر دوم، سبب گمراه‌تر شدنش می‌گردد. چنان که در مورد قرآن کریم فرمود:

« وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا » (الإسراء، 82)

ترجمه: و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می‌کنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‌افزاید.

سه: بنابر این، علل بی‌شماری وجود دارند، مثل خیرخواهی – خوش اخلاقی – مددرسانی – صله ارحام – صدقات – سعه صدر برای پذیرش سخن و دعوت حق – یک نیت صادقانه و خیر – یک دعای خیر پدر و مادر یا دیگران – یک رعایت ادب، [چنان که مشهور است «حرّ را ادبش نجات داد و در مورد دیگران نیز همین‌ اثر را دارد] - امید به رحمت الهی ... و بالاخره سعی و تلاش، که فرمود:

« وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى * ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى * وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى » (النّجم، 39 تا 42)

ترجمه: و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست * و اینکه تلاش او بزودی دیده می‌شود * سپس به او جزای کافی داده خواهد شد! * [و این] که همه امور به پروردگارت منتهی می‌گردد؟! (هم علت العلل است و هم علت غایی و هم "الیه المصیر = بازگشت به سوی اوست")

نتیجه:

بنابر این، اگر کسی علت یا علل امری را نشناخت، نباید متکبرانه گمان کند که تمامی علوم نزد او حاضر است، و چون او علتی نیافته، پس علت نداشته است! و نباید سریعاً خداوند سبحان را متهم کند که لابد او "تبعیض = بی‌عدالتی" قائل شده است.

نکته:

با ادب، به کسی افترا نمی‌زند، چه رسد به خداوند سبحان. "افترا" یک ظلم بزرگ است، بنابر این بزرگترین ظلم این است که کسی به خداوند سبحان افترا ببندد! آیا چنین ظالمی می‌خواهد از عدل سخن بگوید و عدل خدا را زیر سؤال ببرد؟!

« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ » (العنکبوت، 68)

ترجمه: و کیست ‏ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد یا چون حق به سوى او آید آن را تکذیب کند آیا جاى کافران [در] جهنم نیست؟

منبع :x-shobhe.com